10 رمان شاهکار ادبیات روسیه که نباید از دست بدهید
به گزارش تور هند ارزان، ادبیات غنی روسیه مانند ادبیات فارسی، یکی از تأثیرگذارترین و جریان سازترین جریان های ادبی دنیا محسوب می گردد. نویسندگان و شاعران روسی، نقش غیرقابل انکاری در شکل گیری و توسعه ژانرهای متعدد ادبی، خصوصا سبک رئالیسم، داشتند. به طور کلی یکی از مهم ترین نشانه های موجود در آثار نویسندگان و شعرا توجه آن ها به وضع زمانه خود به لحاظ مالی، فرهنگی و سیاسی است. نویسندگان به نوعی نمایندگان مردم جامعه زمان خود هستند که کوشش می نمایند با انتشار آثار ادبی، راه خود را در این راستا تعیین نمایند. بنابراین ادبیات هر کشور همواره یکی از راه های شناخت تاریخ و فرهنگ آن ملت محسوب می گردد در این میان باید اعتراف کرد که ادبیات روسیه به حدی غنی و قوی است که اگر نبود، ادبیات دنیا چیزی کم داشت. ادبیات روسیه را نویسندگانی مثل تولستوی، داستایوفسکی، ناباکوف، ماکسیم گورکی، آنتوان چخوف ساخته اند که هر کدام صندلی ویژه ای در ادبیات بین الملل دارند.
از وبسایت ویکی پدیا دیدن نمایید.
در سال 1800 میلادی، نویسندگان روسی کوشش کردند تا مسائل زندگی واقعی را در داستان هایشان به نمایش بگذارند. قرن نوزدهم را آغاز عصر طلایی ادبیات روسیه می دانند. البته لازم به توضیح است که، ادبیات روسی به ادبیات کشور روسیه و مهاجرین آن و همچنین آن دسته از کشورهای روسی زبانی که به طور تاریخی جزء روسیه یا شوروی بودند گفته می گردد. اما ریشه های ادبیات روسی را می توان در قرون وسطی جستجو کرد یعنی زمانی که نخستین اشعار حماسی و سرگذشت ها به زبان روسی کهن تصنیف شدند. در عصر روشنگری ادبیات روسی اهمیت زیادی پیدا کرد و از اوایل دهه 1830 وارد دوران طلایی خود در شعر، نثر و نمایشنامه شد. ادبیات روسی پس از انقلاب 1917 به دو بخش شوروی و مهاجران سفید تقسیم شد. اتحاد جماهیر شوروی مبلغ سوادآموزی دنیای بود و به همین جهت صنعت چاپ کتاب را به شدت توسعه بخشید اما در عین حال به سانسور ایدئولوژیک دست می زد.
آثار ادبیات قرن بیستم روسیه از چنان تنوعی در فرم و شیوه ادبی و سبک فردی و جمعی برخوردار است که به دشواری می توان آن ها را در قالبی منسجم و یکپارچه گنجاند؛ ولی همه این گونا گونی ها سرچشمه مشترکی دارند که همان دوره رشد و شکوفایی پرشور هنر در مرز سده های نوزدهم و بیستم میلادی است، زمانی که در ادبیات، موسیقی، تئاتر، نقاشی و فلسفه آن قدر ایده های نو به وجود آمد که برای صد سال کفایت می کرد و تا امروز نیز امکانات بالقوه برگرفته از آن همچنان پابرجاست. ادبای روسی تقریبا در تمام ژانرهای ادبی شناخته شده فعال بوده اند.
جالب است بدانید که، روسیه دارای پنج نویسنده برنده جایزه نوبل است که در نوع خود کم نظیر محسوب می گردد. روسیه تا سال 2011 چهارمین تولیدنماینده کتاب در دنیا بر حسب عناوین منتشره بود. در ادامه با معرفی برخی از شاهکارهای ادبی این کشور پهناور به شما در شناخت هر چه بیشتر و بهتر نویسندگان روسی یاری خواهیم کرد.
جنایت و مکافات، اثر فئودور داستایفسکی
از رمان جنایت و مکافات بسیار گفته شده است اما جالب است بدانید که این رمان اثر داستایفسکی در زمره مهم ترین آثار تاریخ ادبیات دنیا نیز به حساب می آید.
داستایفسکی این رمان را در سال 1866 نوشت. او پیش از نگارش این اثر یعنی در سال 1863 ابتدا همسرش و پس از یک سال دیگر میخائیل، یگانه برادر عزیزش، را از دست داد. داستایفسکی این دوره از زندگی اش را یکی از دشوارترین ایام عمر خود می داند. پس او این کتاب را در بدترین شرایط روحی که داشت نوشت.
این کتاب داستان دانشجویی به نام راسکولنیکف را روایت می نماید که مرتکب قتل می گردد. او پس از این جنایت که بنابر انگیزه های پیچیده ای که حتی خود او از تحلیلشان عاجز است با زن رباخواری که همراه خواهرش به صورت غیرمنتظره وارد صحنه جرم می شوند روبرو می گردد. او آنها را نیز می کشد و پس از قتل خود را ناتوان از خرج کردن پول و جواهراتی که برداشته می بیند و آنها را پنهان می نماید. بعد از چند روز بیماری و بستری شدن در خانه راسکولنیکف هرکس را که می بیند می پندارد به او مظنون است و با این افکار کارش به جنون می رسد. در این بین او عاشق سونیا، دختری که به خاطر مسائل اقتصادی خانواده اش دست به تن فروشی زده بود، می گردد.
فیودور میخائلوویچ دوستایِفسکی، متولد 11 نوامبر 1821 و درگذشته 9 فوریه 1881 نویسنده تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی که آثار او را از دیگر همتایانش متمایز می کرد روانکاوی و آنالیز زوایای روانی شخصیت های داستان هایش است تا آن جا که بسیاری او را عظیمترین نویسنده روان شناختی دنیا به حساب می آورند. رمان یادداشت های زیرزمینی او اولین نوشته ادبی اگزیستانسیالیسم دنیا محسوب می گردد.
پدر فیودور پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت نموده بود و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. او در سال 1843 با درجه افسری از دانشکده نظامی فارغ التحصیل شد و در اداره مهندسی وزارت جنگ شاغل شد. داستایفسکی غیرمستقیم درگیر فعالیت های انقلابی شده بود و سرانجام در سال 1849 در میانه مبارزات جنبش های انقلابی دستگیر و محکوم به اعدام شد؛ اما او از دستور اعدام تبرئه شد و به جای این حکم داستایوفسکی به سیبری تبعید شد و ده سال در تبعید به سر برد.
سرانجام داستایوفسکی در سال 1881 بر اثر تشنج های ناشی از صرع و خونریزی ریه از دنیا رفت. داستایوفسکی آثار بسیاری در قالب داستان های کوتاه، مقالات و رمان از خود برجای گذاشت که رؤیای مرد مسخره، ابله، جن زدگان، خانم صاحبخانه، شب های روشن، بانوی میزبان، جوان خام، سارق شرافتمند و… از جمله این آثار هستند.
در بخشی از رمان جنایت و مکافات می خوانیم:
جنگ و صلح، اثر لئو تولستوی
جنگ و صلح، نام رمان مشهور لئو تولستوی نویسنده مشهور روسی است. این کتاب یکی از عظیم ترین آثار ادبیات روسی و از مهم ترین رمان های ادبیات دنیا به شمار می رود که اوضاع تاریخی و اجتماعی روسیه را در سال های 1805 تا 1820 به تصویر می کشد. این اثر در سال 1869 میلادی نوشته شده است.
در این رمان طولانی بیش از 580 شخصیت بادقت توصیف شده اند و یکی از معتبرترین منابع تحقیق و آنالیز در تاریخ سیاسی و اجتماعی سده نوزدهم امپراتوری روسیه است. این رمان به ماجرای یورش ناپلئون بناپارت به روسیه در سال 1812 می پردازد و ماجرای سه تن از مطرح ترین شخصیت های دنیای ادبیات را دنبال می نماید، پی یِر بزوخوف، فرزند نامآغاز یک کنت که در حال جنگی برای به دست آوردن ارث و میراث است و آرزوی رسیدن به آرامش روحی و معنوی را دارد؛ شاهزاده آندرِی بالکونسکی، که خانواده اش را ترک می نماید تا در نبرد علیه ناپلئون شرکت داشته باشد؛ و ناتاشا روستوف، دختر زیبا و جوان مردی نجیب زاده که هم پی یِر و هم آندرِی را شیفته خود نموده است. تولستوی در این شاهکار بی بدیل، شخصیت هایی متعدد و مختلف را خلق نموده که هر کدام با مسائل منحصر به فرد فرهنگ و پیشینه مختص به خودشان روبرو می شوند.
لئو نیکلایویچ تولستوی، متولد 9 سپتامبر 1828 و درگذشته 20 نوامبر 1910، فعال سیاسی، اجتماعی و نویسنده روس بود. لئو در خانواده ای اشرافی و با پیشینه بسیار قدیمی در یاسنایا پالیانا (در 160 کیلومتری جنوب مسکو) به دنیا آمد. مادرش را در دو سالگی و پدرش را در نه سالگی از دست داد و پس از آن تحت سرپرستی عمه اش تاتیانا نهاده شد. او در سال 1844 در رشته زبان های شرقی در دانشگاه قازان نام نویسی کرد، ولی پس از سه سال، در تاریخ 1846 تغییر رشته داد و خود را به دانشکده حقوق منتقل کرد تا با کسب دانش وکالت به زندگی نابسامان 350 نفر کشاورز روزمزد، که پس از مرگ پدر و مادرش به او واگذار شده بودند، رسیدگی کند.
تولستوی در سال 1862 با دختر هجده ساله ای با تبار آلمانی، به نام سوفیا آندره یِونا برس ازدواج کرد و رمان های جاودانه ای به نام جنگ و صلح و آنا کارنینا را نوشته و منتشر ساخت. تولستوی، در آخرین روزهای حیات خود، به اتفاق پزشک خانوادگی و دختر کوچکش، همسر خود را ترک و به سوی جنوب روسیه سفر کرد. این آخرین سفر تولستوی در تاریخ هفتم نوامبر 1910 در ایستگاه راه آهن آستایوفو به سرانجام رسید و دو روز بعد، در زادگاهش به خاک سپرده شد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
- چهار نکته ای که خواندن جنگ و صلح را آسان تر می نماید
بخش سرطان، اثر الکساندر سولژنیتسین
رمان بخش سرطان، به قلم برنده جایزه نوبل ادبیات، الکساندر سولژنیتیسین است که در سال 1970 نوشته شده است. رمان بخش سرطان به رابطه گروهی از افراد حاضر در بخش سرطان یکی از بیمارستان های ایالتی شوروی در سال 1955، یعنی دو سال بعد از مرگ استالین می پردازد. در حالی که تجارب شخصیت اصلی داستان با نام اولگ کوستوگلوتوف، به شکل نزدیکی منعکس نماینده تجارب خود نویسنده است، بیماران دیگر، نشان دهنده طیف گسترده و گوناگونی از شخصیت ها و طرز فکرهای موجود در روسیه، چه در شرایط عادی و چه در بیماری و رنج، هستند.
حوادث داستان در بخش سرطان یک بیمارستان می گذرد در آن جا با گروهی از بیماران روبرو می شویم که هر کدام به نوعی مبتلا به سرطان هستند. برخی از آنها شهفرایندان ساده ای هستند که قربانی شرایط موجودند و برخی دیگر مدیرانی که صاحب پست و مقامات دولتی اند که خود در ایجاد شرایط موجود دخیل بوده اند. از این گروه می توان به روسانف که فردی دیوان سالار است اشاره نمود کوستوگولوتف نیز ناراضی معترضی است که به تبعیدی ابدی در نقطه ای دورافتاده محکوم شده و از سلسله مصائب او سرطان کشنده آخرین بلایی است که به آن گرفتار شده است.
الکساندر ایسایِویچ سولژنیتسین، متولد 11 نوامبر 1918 و درگذشته 3 اوت 2008 نویسنده مشهور اهل روسیه و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1970بود. وی به خاطر افشای جنایات ژوزف استالین در رمان هایش، بیست سال را در تبعید گذراند. سپس با گریختن به غرب خاطرات و تجربیاتش را از زندگی در شوروی در قالب آثار متعددی به سایر دنیا عرضه کرد، که برخی از آن ها عبارتند از مجمع الجزایر گولاک، یک روز از زندگی دنیسویچ و همین کتاب حاضر که در سال 1970 برنده جایزه ادبی نوبل گشت. از ویژگی های سولژنیتسین، بیان ناخشنودی و انتقادهای او از ساختار اداری نادرست و وجود فساد اداری و ندانم کاری در میان مقامات بالادست شوروی و بی اعتنایی آنها به همه است. این نوع نوشتن موجب شده برخی او را خائن و برخی دیگر او را پیامبر بنامند.
باغ آلبالو، اثر آنتون چخوف
باغ آلبالو، عنوان یک نمایشنامه مشهور روسی و آخرین اثر آنتوان چخوف است که در سال 1903 نوشته شده و در سال 1904 برای اولین بار در تئاتر هنری مسکو به کارگردانی کنستانتین استانیسلاوسکی به روی صحنه رفته است. خود چخوف این نمایشنامه را یک اثر کمدی می داند در حالی که استانیسلاوسکی این نمایش را به عنوان یک اثر تراژدی کارگردانی کرد. در ایران و طی سال های مختلف، این نمایشنامه توسط مترجمانی چون عظیم علوی، سیمین دانشور، بهروز تورانی، ناهید کاشیچی به فارسی ترجمه شده است.
در این نمایشنامه، داستان یک زن اشرافی روس و خانواده اش را می خوانیم که به علت قرض، رو به ورشکستگی هستند و باغ آلبالوی خاطره انگیزشان در گرو بانک است و چون این خانواده پولی بابت پرداخت قرض را ندارند، قرار است در موعد معینی باغ و ملکشان حراج گردد. در عین حال، این خانواده هیچ کاری برای نجات خود و جلوگیری از فروش باغ انجام نمی دهند و در سرانجام، باغ آلبالو به یک دهقان زاده تازه به ثروت رسیده فروخته می گردد و خانواده رانوسکی باغ را ترک می نمایند، درحالی که صدای تبری که درخت های باغ را قطع می نماید شنیده می گردد. این اثر، نگاهی خاص به مفهوم بیهودگی و کوشش های بی نتیجه طبقه اشراف برای حفظ شأن و صندلی سابق خود دارد.
آنتون پاولوویچ چِخوف، متولد 29 ژانویه 1860 در تاگانروگ و درگذشته 15 ژوئیه 1904 پزشک، داستان نویس، طنزنویس و نمایشنامه نویس مشهور روس است. چخوف زندگی کوتاهی داشت و همین زندگی کوتاه همراه با بیماری بود اما بیش از 700 اثر ادبی از خو به جای گذاشت. او را مهم ترین داستان کوتاه نویس می دانند. پدر چخوف که در راس این خاندان قرار داشت فردی به شدت مذهبی بود تا حدی که فرزندانش را تنبیه بدنی می کرد. او پسرانش را مجبور می کرد که هر یکشنبه همراهش به کلیسا بفرایند. اولین نوشته چخوف به گفته خودش متنی 15 خطی بود که در نشریه دراگون فلای منتشر شد. چخوف در سال 1884 از دانشگاه مسکو در رشته پزشکی فارغ التحصیل شد و در همان سال جهت طبابت به اطراف مسکو رفت. آنتوان چخوف از اوایل سن 24سالگی، نخستین نشانه های بیماری سل را در خود مشاهده کرد و در 16 ژوئن سال 1904 همراه با همسرش برای درمان به کشور آلمان رفت. اما این سفر برای او فایده ای نداشت و این بیماری در سال 1904 او را از پای درآورد.
در بخشی از نمایشنامه باغ آلبالو می خوانیم:
رودین، اثر ایوان تورگنیف
رودین، اولین رمان ایوان تورگنیف نویسنده مشهور روسی است. تورگنیف نوشتن این رمان را در سال 1855 آغاز کرد و برای اولین بار در سال 1856 در مجله ادبی سوورمنیک به چاپ رسید.
رودین، روشنفکری تحصیل نموده است که پا به شهری کوچک گذاشته و مدتی را در خانه داریا اقامت می نماید. او که با دنیای فلسفه غرب آشنا شده ایده های بسیار عظیمی در سر دارد که برای مردم و ارباب های شهر بسیار دلپذیر است. اما پس از مدتی با دیدن ناتاشا دختر داریا، شیفته و دلبسته او می گردد. شیفتگی او، اولین چالش زندگی اش است.
ایوان سرگئی یویچ تورگنیف، متولد 9 نوامبر 1818 و درگذشته 3 سپتامبر 1883 رمان نویس، شاعر و نمایشنامه نویس روس بود. کشورهای اروپایی اولین بار توسط او با ادبیات روسی، آشنا شدند. آثار او تصویری واقع گرایانه و پر عطوفت از دهقانان روس و آنالیز تیزبینانه ای از طبقه روشنفکر جامعه روسیه است. او وضع زندگی هم وطنان خود را که بیشترشان از کشاورزان و طبقات ملی بودند، در نوشته های خود توصیف نموده و حقایق تلخ و واقعیات ناگوار زندگی طبقات محروم را نشان داده است.
کتاب های معروف او مثل، یادداشت های یک شکارچی و مین بکر انتقاد شدیدی از رژیم غلامی دهقانان است که در دوره تزاری معمول بود. تورگنیف سال های زیادی را در اروپای غربی گذراند؛ چرا که او به عنوان یک لیبرال از یک سو شاهد حکومت تزاری ارتجاعی رومانف ها در وطنش بود و از سوی دیگر در محافل هنری و علمی روسیه نیز روح انقلابیگری رادیکال را در جریان می دید.
در بخشی از کتاب رودین می خوانیم:
دکتر ژیواگو، اثر بوریس پاسترناک
دکتر ژیواگو، رمانی اثر بوریس پاسترناک اهل کشور روسیه است. نام کتاب برگرفته از شخصیت اول این رمان یعنی دکتر ژیواگو که یک دکتر شاعر است گرفته شده است. داستان درباره مردی است که عاشق دو زن شده است و این موضوع همزمان با وقوع انقلاب 1917 روسیه و جنگ داخلی 1918، 1920 این کشور است.
در سال 1965 دیوید لین از روی این کتاب، فیلم سینمایی ساخت که پیروز به کسب 5 جایزه اسکار در رشته های مختلف شد و در سال 2005 هم در روسیه از روی آن یک سریال ساخته شد. نوشتن کتاب در سال 1956 سرانجام یافت ولی به دلیل مخالفت با سیاست رسمی شوروی در آن سال ها اجازه نشر در این کشور را نیافت. در سال 1957 ناشری ایتالیایی آن را در ایتالیا چاپ کرد. کتاب عاقبت در سال 1988 در روسیه به چاپ رسید.
باریس پاسترناک، از شاعران و نویسندگان روس بود که پیروز به دریافت جوایز مهم ادبی از جمله نوبل شد. شهرت او در بیرون از مرزهای روسیه بیشتر به خاطر رمان دکتر ژیواگو است ولی شهرت او در خود روسیه بیشتر به عنوان یک شاعر است. باریس در سال 1906 تحصیلات متوسطه را به سرانجام رسانید و در سال 1909 برای تحصیل فلسفه وارد دانشکده فلسفه و تاریخ دانشگاه مسکو شد. در سال 1912 برای تکمیل تحصیلات فلسفی خود به ماربورگ آلمان می رود و یک سال بعد علاقه اش به فلسفه را از دست می دهد و فعالیت های ادبی خود را آغاز می نماید. در سال 1941 و با آغاز جنگ دنیای دوم به شهر چیستاپل نقل مکان می نماید و به عنوان خبرنگار نظامی داوطلبانه به جبهه اعزام می گردد. در سال 1946 پاسترناک کار بر روی شاهکار خود یعنی دکتر ژیواگو را آغاز می نماید. جایزه نوبل ادبیات در سال 1958 نصیب پاسترناک می گردد، اما به دلیل واکنش تند حکومت روسیه از بیم طرد شدن از میهن از دریافت جایزه نوبل خودداری می نماید.
در بخشی از کتاب دکتر ژیواگو می خوانیم:
مرشد و مارگاریتا، اثر میخاییل بولگاکف
مرشد و مارگریتا، رمانی اثر میخائیل بولگاکف روسی است که نگارش آن را در سال 1928 آغاز کرد و تا 4 هفته پیش از مرگش یعنی تا سال 1940 ادامه داد. به باور بسیاری این اثر در شمار عظیم ترین آثار ادبیات روسیه در سده بیستم است. این رمان آمیخته ای از فضای رئال و سورئال و با تم فلسفی است که مضامین سیاسی و تاریخی را مطرح می نماید.
بولگاکف نوشتن این رمان را در سال 1928 آغاز کرد اما اولین نسخه خطی آن را دو سال بعد به دست خود آتش زد. دلیل این کار را می توان در ناامیدی به دلیل شرایط خفقان آور آن موقع اتحاد جماهیر شوروی دانست. اما او در سال 1931 دوباره کار بر روی این رمان را آغاز کرد و پیش نویس دوم در سال 1935 به سرانجام رسید. کار بر روی سومین پیش نویس نیز در سال 1937 به سرانجام رسید و بولگاکف با یاری دریافت از همسرش، به دلیل بیماری، کار بر روی نسخه چهارم پیش نویس را تا چهار هفته پیش از مرگش در سال 1940 ادامه داد.
مرشد و مارگاریتا در نهایت در سال 1941 توسط همسر بولگاکف به سرانجام رسید، اما در زمان استالین اجازه چاپ به این اثر داده نشد و سرانجام 27 سال پس از مرگ بولگاکف بود که نسخه سانسور شده ای از کتاب منتشر شد که با استقابل کم نظیر خوانندگان روبرو شد.
رمان سه داستان موازی را با هم توضیح می دهد که در نهایت یکپارچه می شوند: سفر شیطان به مسکو، داستان پونتیوس پیلاطس و به صلیب کشیده شدن مسیح و عشق مرشد و مارگریتا.
میخائیل افاناسویچ بولگاکف، متولد 1891 و درگذشته 1940 پزشک، نمایشنامه نویس و نویسنده روسی است که از او رمان ها و نمایشنامه های متعددی به جا مانده، اما بیشتر از همه او با رمان مرشد و مارگاریتا مشهور شد. میخائیل بولگاکف بعدها پزشکی را کنار گذاشت و فقط به نویسندگی پرداخت و به یکی از چهره های مشهور روسیه تبدیل شد. از دیگر آثار او که به زبان فارسی ترجمه شده اند می توان به کتاب های جزیره سرخ، دل سگ، احضار روح، دست نوشته های یک مرده و نمایشنامه ایوان واسیلیویچ اشاره نمود.
در بخشی از کتاب مرشد و مارگاریتا می خوانیم:
در اعماق اجتماع، ماکسیم گورکی
نمایشنامه در اعماق اجتماع، اثر ماکسیم گورکی نویسنده اهل روسیه است. گورکی این نمایشنامه را در سال 1902 و با این قصد نوشت تا زندگی پوچ و نفرت انگیز لایه هایی از اجتماع خود را به تصویر بکشد. از این رو وی زندگی افراد پست و فرومایه اجتماع خود را ترسیم می نماید و اشخاصی همچون میخاییل ایوانود، مالک خانه و دخمه ای را به صحنه می آورد که به اشخاص بی خانمان کرایه می دهد. این نمایشنامه بارها در شوروی، آمریکا، ژاپن، چین، انگلیس و فرانسه و حتی ایران بر روی صحنه اجراهای پیروزی داشته است. محبوبیت این کتاب تا آن جا پیش رفت که کارگردان عظیمی چون آکیرا کوروساوا از آن برای فیلمی به نام در اعماق اقتباس کرد.
آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف، متولد 28 مارس 1868 میلادی و درگذشته 18 ژوئن 1936 در روسیه است. او را با نام ماکسیم گورکی می شناسند و از بنیان گذاران سبک ادبی واقع گرایی سوسیالیستی، فعال سیاسی و پنج بار نامزد جایزه نوبل ادبیات بود. گورکی پیش از پیروزیت در نویسندگی، پانزده سال در بیشتر امپراتوری روسیه چرخید و دائما شغل عوض کرد. اثرات این تجربیات بعدها در نوشته های او مشهود بودند. معروف ترین آثار گورکی عبارتند از: در اعماق اجتماع، مادر، بیست و شش مرد و یک دختر، آوای مرغ طوفان، دوران کودکی.
او با دو نویسنده معروف روسی یعنی لئو تولستوی و آنتوان چخوف در ارتباط بود و در خاطراتش به آن ها اشاره نموده است. ماکسیم گورکی بخش عمده ای از عمرش را هم در دوران تزاری و هم بعدها در دروان شوروی، در تبعید خارج از روسیه گذراند. در 1932 او با دعوت شخص استالین به اتحاد جماهیر بازگشت و در ژوئن 1936 در همان جا درگذشت.
یوگنی آنگین، اثر الکساندر پوشکین
یوگنی آنگین، رمانی شعرگونه از الکساندر پوشکین، نویسنده ی روسی که در هفت هزار خط به رشته تحریر درآمده است. این داستان منظوم، شاهکار پوشکین است و او به مدت هشت سال روی آن کار کرد. لازم به ذکر است این کتاب در موسیقی و ادبیات و فیلم تأثیر زیادی گذاشته و مردم عادی نیز به موضوع آن توجه داشته اند. چایکوفسکی از روی آن، اپرای اوژن اونگین را ساخته است.
داستان کتاب درباره یوگنی آنگین است که بعد از درگذشت عمویش به مال و منال فراوان رسیده و با سنت های اشرافی روس عظیم شده و برای فرار از روزمرگی های زندگی به روستای دور افتاده ای می رود و آن جا به دختر زیبایی به نام تاتیانا برخورد می نماید. تاتیانا خواهر زن دوست شاعرش ولادیمیر لنسکی بود.
الکساندر پوشکین در سال 1799 در شهر مسکو به دنیا آمد. او از طرف پدری متعلق به خانواده ای سرشناس بود و از طرف مادری نسبتش به ابراهیم هانیبال می رسد که غلام پطر کبیر و به روایتی یکی از شاهزادگان عظیم حبشی بود. تربیت پوشکین مثل بیشتر نجبای آن موقع بیشتر فرانسوی بود تا روسی. در محیط خانه به زبان فرانسوی صحبت می کردند.
پوشکین بعد از اتمام مدرسه، به خاطر سخنرانی های انتقادی اش در حمایت از اصلاحات اجتماعی مجبور به ترک پایتخت و به سمت مولداوی شد. در آنجا او عضو فیلیکی اتریا شد که برای آزادسازی و استقلال یونان از امپراتوری عثمانی فعالیت می کرد. از این گذشته او تحت تأثیر انقلاب یونان نهاده شد. سال 1823 میلادی پوشکین به اودسا رفت و باز آن جا با حکومت درگیر و مجبور به تبعید شد. با این حال اجازه دیدار تزار نیکولاس یکم را یافت. در سال 1831 میلادی، پوشکین با نیکولای گوگول دیدار کرد و تحت تأثیر داستان های کمدی اش نهاده شد. در همین سال نیز او با ناتالیا گونچارووا ازدواج کرد .
در قسمتی از کتاب یوگنی آنگین می خوانیم:
لولیتا اثر ولادیمیر ناباکوف
لولیتا، یکی از مشهورترین آثار ولادیمیر ناباکوف است که با نثری شورانگیز و سوزناک یکی از جنجال برانگیزترین رمان های قرن بیستم محسوب می گردد. مجله تایمز، روزنامه گاردین و بسیاری از باشگاه های ادبیاتی، لولیتا را به عنوان یکی از صد رمان برتر دنیا انتخاب نموده اند. لولیتا به بیش از 30 زبان دنیا ترجمه شده است.
این رمان، ابتدا به زبان انگلیسی و در سال 1955 در پاریس منتشر شد. ناباکوف بعداها خودش آن را به زبان مادریش یعنی روسی ترجمه کرد. مضمون کتاب لولیتا بسیار بحث برانگیز است.
راوی غیرقابل اعتماد داستان یک استاد ادبیات روان پریش به نام هامبرت هامبرت است که عشقی بیمارگونه به دختری 12 ساله به نام دلورس هیز ملقب به لولیتا دارد. او ابتدا پدرخوانده لولیتا می گردد و پس از مدتی وارد رابطه عاشقانه با او می گردد. آنها پس از مرگ مادر دلورس به سفر می فرایند و رابطه عاشقانه آنها آغاز می گردد.
لولیتا از آثار کلاسیک و شاهکارهای ادبیات داستانی قرن بیستم محسوب می گردد و در رتبه چهارم بهترین رمان انگلیسی زبان کتابخانه مدرن نهاده شده است. استنلی کوبریک، در سال 1962، و آدریان لین در سال 1997، دو فیلم با اقتباس از این رمان ساختند.
ولادیمیر ولادیمیرویچ نابوکوف، متولد 22 آوریل 1899، سن پترزبورگ و درگذشته 2 ژوئیه 1977 مونترو در کشور سوئیس بود. او نویسنده رمان، داستان کوتاه، مترجم و منتقد چند زبانه روسی، آمریکایی بود. او از برجسته ترین نویسندگان مهاجر بعد از سال 1917 بود که به دو زبان انگلیسی، آمریکایی و روسی می نوشت. لولیتا جزء یکی از بهترین آثار اوست.
در بخشی از کتاب لولیتا می خوانیم:
- جنایت و مکافات؛ شاهکاری که نباید خواندن آن را از دست دهید